به گزارش خبرنگار ایراسین، هفتم بهمنماه ۱۴۰۰ تیم ملی فوتبال ایران در ورزشگاه آزادی و در رقابتهای انتخابی جام جهانی به مصاف تیم ملی فوتبال عراق رفت و در یک بازی دلچسب توانست با گل دقیقه ۴۸ مهدی طارمی رقیب خود را از پیش روی بردارد و به رقابتهای جام جهانی ۲۰۲۲ قطر صعود کند، سریعتر صعود تاریخ فوتبال ایران به جام جهانی.
اما این صعود سریع پیشنمایشی شیرین برای تراژدی اصلی بود، شاید در هفتم بهمنماه همه در ورزشگاه آزادی خوشحال بودند، جز یک نفر، فردی که بیش از تماشای بازی تیم ملی، در جایگاه ویژه مشغول تماشای زیرچشمی پچپچهای هیات رئیسهاش بود. «خوبان عالم» در آن لحظات به چیزی جز حفظ جایگاهش فکر نمیکرد و دیری نپایید تا عزل شد.
شهابالدین عزیزی خادم که از وسط نمایش، مسئولیت کارگردانی تئاتر «بدهیهای ویلموتس و بردهای سریالی اسکوچیچ» را بر عهده گرفت، عمر ریاستش بر فدراسیون فوتبال به یکسال نرسید. کسی که از ابتدای حضور خود به دنبال اخراج اسکوچیچ بود، اما نتایج قابل قبول تیم ملی و بدهیهای سنگین فدراسیون اجازه این کار را به او نداد و در نهایت عزیزی که خادم فوتبال ایران نبود، از صحنه بازی حذف شد.
مسئولیت این تئاتر خوشایند از ابتدای اسفندماه سال پیشین بر دوش میرشاد ماجدی افتاد، یکی از کودتا کنندگان علیه عزیزی خادم در هیات رئیسه که شاید سناریو نویس اصلی این بازی نبود. اگرچه تا همان زمان هم همچی برای مخاطبان این تئاتر به خوبی پیش میرفت، اما دیری نپایید که صحنههای تلخ از راه رسید.
در حالی که هنوز زمزمههای خوش اسکوچیچ و رکورد شکستناپذیریاش هوای تئاتر را مطبوع کرده بود، تیم ملی در عید نوروز به کره رفت و در یک نمایش فوقالعاده ضعیف برابر رقیب دیرینه تن به شکست داد. نقطه اوج داستان بالاخره سر رسید، اولین باخت مرد کروات، برخی هجمهها و از سویی حمایت همهجانبه فدراسیون که همه را مطمعن کرد دراگان رهبری ایران در جام جهانی را بر عهده دارد.
زمان به جلو رفت و به ۹ فروردینماه سال جاری رسید، جایی که دست پخت مسئولان فدراسیون و وزارت ورزش و مدیران خراسان رضوی، حاصلش شد یکی از زشتترین و تلخترین صحنههای فوتبال ایران در مشهد. برای اولین بار در یکی دو سال اخیر اسکوچیچ صحنه تئاتر را ترک کرد و زیر سایه این اتفاقات رفت.
اما یک بار دیگر میرشاد و دراگان به صحنه بازگشتند، در ۱۲ فروردینماه، قرعه کشی مرحله گروهی جام جهانی در قطر، گروهی کاملا سیاسی و حیثیتی، «انگلیس»، «آمریکا» و «ولز». دو بریتانیایی که تکلیفشان از ابتدای تاریخ مشخص بوده و آن یکی کشوری که بیشترین تنشهای سیاسی را با ایران دارد.
انتظار مخاطبان تئاتر که بارها آن را فریاد زدند، فشار حداکثری برای حمایت از تیم ملی بود، تیم ملی حالا دو فیفادی دارد با رقیبانی مشخص و تدارکات خوب از نان شب واجبتر است. اولین بارقههای تغییر سرمربی تیم ملی نیز از همین زمانها از پستوی سالن نمایش شنیده میشود، اما ماجدی و مسئولان فدراسیون قاطعانه از سرمربی حمایت میکنند و از او میخواهند با ارائه برنامه در گرداندن این صحنه یاریشان دهد.
سر و صداها میخوابد، اما در پشت صحنه به جای توجه به بازیگران و «سناریوی صعود»، سر کارگردان و دستیارانش به انتخابات فدراسیون و حواشی جمع است. شُل بودن صندلی سرپرست نیز مزید بر علت شده تا آن قاطعیت در تصمیمگیریها وجود نداشته باشد، از طرفی انتخاب برخی افراد برای نقشهای اصلی نظیر حمید استیلی نیز کنتراست صحنه را بر هم زده.
در مورد اتفاقات فیفادی و بازی با کانادا نیز بیایید فرض کنیم روی صندلی این تئاتر ملالآور خوابمان برده و آن اتفاقات نیز کابوسی بیش نبوده است. حالا کابوس تمام شده و تیم ملی در گرمای شدید قطر مشغول تمرین با حریف فرضی است و روز آخر نیز به مصاف تیم دوم الجزایر میروند و با یک نمایش فاجعهبار شکست میخورد و لشگر شکست خورده چند تکه میشود.
منتقدان درباره نمایش تیم ملی در پرده اردوی قطر و بازی الجزایر معتقدند که مهمترین دستاورد این صحنه، بر هم ریختگی رختکن تیم ملی در پیرنگ داستانی بوده که به درستی پیش نرفت. اعتراض بازیکنان آغاز شد، مصاحبههای و پستها و استوریهای عجیب جایگاه دراگان شکست ناپذیر را متزلزلتر از قبل کرد و صندلیاش را به لرزه انداخت.
یادتان است در پرده اول درباره گروه سیاسی ایران در جام جهانی صحبت شد، حالا نوبت گره زدن سناریو با ورود سیاسیون است. دستور از «بالا» آمد، آن بالا بالاها، کوتاه بود و مختصر: «برای حفظ آبروی تیم ملی در جام جهانی اسکوچیچ را برکنار کنید».
روز گذشته دستور اجرا شد. درگان در این صحنه همچون «والتر وایت» بود، مردی ساده و کم هیاهو که به نظر میرسید کارش را بلد است، اما در طول داستان آرام آرام تبدیل به سرمربی شد که برای حفظ رختکن و جایگاهش دست به هرکاری زد و وارد بازیهای کثیف دلالمابانه شد و با برخی چهرههای رسانهای نیز زد و بند کرد تا دیگر قهرمان اصلی قصه نباشد.
این دراگان، آن دراگان هفتم بهمنماه ۱۴۰۰ که همه دوستش داشتند نبود. این دراگان استحقاق نیمکت تیم ملی در جام جهانی را نداشت، همانطور که بسیاری از مدیران فدراسیون نیز لیاقت صندلیهای خود را ندارند.
نمایش فوتبال ایران و جام جهانی ۲۰۲۲ سر دراز دارد، از «ترکمانچای» ویلموتس تا «عزیزی»ها و داستان همیشگی تلخ صندلیها همه دردهایی که چون خوره خرخره فوتبال ایران را جویدند تا این بلا بر سر رویایی یک ملت بیاید. رویایی که به جای غرور و شعف، تبدیل به مرثیهای بیپایان شده است.
روز گذشته یک اتفاق مهم دیگر نیز رخ داد و نامزدهای ریاست فدراسیون فوتبال مشخص شدند. این اسامی نشان دادند تئاتر خوش نقش و آتیه فوتبال ایران حداقل برای چهار سال دیگر نیز کارگردانی کاربلد بالای سر خود نخواهد دید و فرصتها یکی پس از دیگری از دست میروند.
ارسال نظر