پایگاه خبری تحلیلی ایراسین – مریم یاوری:۲۶ مرداد ماه مصادف است با بازگشت آزادگان، مردانی که مردانه ایستادند تا جوانان امروز قد خم نکنند، دلاورانی که نام ایران را با عزت بر روی قلبها هک کردند و مایه آبروی این دیار شدند.
رحیم کشوری، زاده ارومیه است از جمله این آزدگان است، مردی که در دوران دانشجویی ودر سن ۲۰ سالگی و با توجه به تحصیلات و تخصصی که داشته راهی جبهه شده تا بتواند زیرساختی مناسب برای اهالی خط مقدم بسازد تا بدون دغدغه راهی جنگ با دشمن شوند.
او در گفتوگویی با خبرنگار ایراسین در خصوص اسارتش میگوید: " سال ۶۶ بود، دانشجوی رشته پل سازی دانشگاه شهید رجایی تهران بودم، از همان دانشگاه برای حوزه ساختمان به کرمانشاه اعزام شدم، مسئولیت پناهگاههایی که مربوط به قرارگاه رمضان بود را به من دادند، پروژهای را در پادگان شهید ثابت خواه گیلانغرب آغاز کردیم، دقیق در خاطرم نیست اما فکر میکنم قرارگاه رمضان این پادگان را از لشکر عاشورای تبریز خریداری کرده بود و من برآورد نیازها و روند بازسازی این پروژه را بر عهده داشتم. هر دو هفته یکبار به صورت ماموریتی به گیلانغرب میرفتم تا اینکه عراق حملات ویژهای را به ایران آغاز کرد و این حملات از قم شروع و به گیلانغرب ختم شد، آن زمان عملیات منافقان هم بود و در واقع به نظر میرسید عراق بازگشایی مسیر را برای مجاهدین انجام میداد. البته ما قبل از عملیات منافقان اسیر شدیم در عملیاتی که خود عراق در منطقه انجام داد.
او ادامه میدهد: پادگان شهید ثابت خواه تا گیلانغرب ۱۵ کیلومترفاصله داشت، وقتی وارد پادگان شدیم دیدیم که سربازانی که از کوههای اطراف فرار کرده بودند به این پادگان آمدهاند، سربازان میگفتند دشمن تا تنگه حاجیان پیش آمده اما من باور نمیکردم چرا که هر کسی که با این منطقه آشنا باشد در باورش نمی گنجید که این اتفاق افتاده باشد، من همواره برای رفتن به پادگان از سمت اسلام آباد غرب به گیلانغرب میرفتم و در برگشت از سمت قصرشیرین و سرپل ذهاب بر میگشتم؛ از این رو برایم قابل قبول نبود که این مسیر را دشمن نفوذ کرده باشد، با بچهها هماهنگ کردیم و آن زمان فرمانده قرارگاه ۱۵ رمضان محمدباقر ذوالقدر بود، من هنوز پادگان را تحویل نگرفته بودم در حال انجام مقدمات بودیم، هیچ نیروی مسلح و نظامی آن زمان برای مقاومت در خط جبهه نبود، در آن زمان همه عقب نشینی کرده بودند و به ما می گفتند جلو نروید و ما رفتیم و به دست عراقیان اسیر شدیم."
۲ سال اسارت بی نام و نشان
این آزاده کشورمان می افزاید: " دو سال اسیر بودم، از سال ۶۷ تا ۶۹، دنیای قشنگی بود، آن موقع یک دغدغه داشتیم و امروز هزار دغدغه، زمانی به دوستانم در اردوگاه می گفتم که غبطه اسارت را بخوریم، به نوعی میتوان گفت اگر اسیر بودیم بهتر از شرایط فعلی مان بود، طی دو سالی که در اسارت بودم خانوادهام فکر می کردند که من شهید شدم، بعد از آزادی هر کجا می رفتیم ما را شهید اعلام کرده بودند اما این سعادت نصیبمان نشد."
او میافزاید: "اگر دوباره خدای ناکرده جنگی آغاز شود و در این موقعیت قرار بگیرم دیگر زنده بر نمیگردم، من باید شهید شوم، الان نیز حتی یک دقیقه از دوران اسارتم را با همه عبادات عوض نمیکنم، من از اسارت درسها گرفتهام، دوستان من در اسارت چندین بار در جبهه جانباز شدند و در دوران اسارت روی یک پا میایستاد و نماز شب میخواند، آقای رضایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس از جمله این افراد بود؛ از این اگر همه کل زندگی ام را در یک ترازو بگذارند و دو سال اسارت را در کفه دیگر ترازو قرار دهند، این دو کفه هرگز مساوی نخواهند شد. اسارت موهبتی است که خدا به بندگانش ارزانی داشته، نعمت بزرگی است که قدرش باید دانسته شود، شاید باورتان نشود که تا قبل از اعزام به پادگان برای عملیات عمرانی در قالب گروه های جهادی برای همکاری در پل اژیه در محور زاینده رود رفته بودیم، بچه های بسیجی از نامه یکی از اسرا برای رهبر صحبت می کردند، باور صحبتهایشان برایم غیر قابل باور بود تا اینکه کمتر از یک سال خودم به اسارت درآمدم و همه ابعاد آن را درک کردم."
کشوری میافزاید:" همیشه از دوران اسارتم به نیکی یاد کرده و یاد خواهم کرد، تجربهای بود که گران تمام شد اما شیرین بود، حتی تصور نمیکردیم زمانی صدام چنین جنایتهایی را انجام دهد اما خدا با ما بود."
۹۰۰ نفر در یک پادگان
او که در اردوگاه شماره ۱۵ عراق در شهر تکریت اسیر بوده است، ادامه میدهد:"ما در اردوگاه حدود ۹۰۰ نفر اسیر بودیم، در ۶ قسمت که در هر قسمت ۱۵۰نفر وجود داشتند، از بین ۱۵۰ نفر ۹ نفر تحصیلات دانشگاهی بودند، تنبیه بدنی برای ما عادی بود اما سخت ترین بخش اسارت تحقیرشدنها بود که برای ما غیرقابل قبول بود، از سویی نیز از خانواده خود بی خبر بودیم و از نگاه آنها شهدای مفقودالاثر بودیم که این امر برای ما بسیار سخت بود، از سویی از آنجایی که ما مفقودالاثر بودیم و در لیست صلیب سرخ قرار نداشتیم امکان استفاده از خدماتی مانند مطالعه کتابهای مناسب محروم بودیم؛ عمده زمان خود را به گپ و گفت با دیگر اسرا میگذراندیم."
آقای کشوری در خصوص دوران بعد از اسارتش نیز میگوید:" بعد از اسارت ضمن ادامه تحصیل همکاریهای پروژهای را با بنیاد مستضعفان داشتم، از سال ۷۲ به دعوت یکی از دوستان به فولاد مبارکه آمدم، در بخش مهندسی کارخانه در حوزه ساخت، ادامه تحصیل دادیم در رشته طراحی صنعتی، مهندسی صنایع رفتم، کارشناس فرایند شدم و بعد از آن هم زمینه فراهم شد و در نورد گرم فعال شدم و پس از مدتی مدیر واحد تکمیل نورد گرم شدم، در حال حاضر نیز به عنوان مدیرعامل شرکت صبا فولاد گیلان فعالیت دارم."
ارسال نظر